اهمیت مهارتهای ارتباطی

در دنیای امروز آموزش مهارت های فنی اهمیت ویژه ای یافته است همچون رانندگی که نیاز به آموزش فنون دارد و بدون آنها نمی توان فرد را به لحاظ حرفه ای راننده دانش اما گذشته از اینکه حرفه ای نیازمند آموزش های فنی است در برخی مشاغل ارتباط بین شخصی اهمیت بیشتری دارد همچون معلمی پزشکی و مدیریت هستند فرد ممکن است به دانش فنی در حرفه خود تسلط کافی داشته باشد اما از آنجایی که این دانش در یک بافت ارتباطی متجلی می‌شود به علت ناتوانی فرد در برقراری ارتباط سازنده با دیگران توانایی‌های وی در مدیریت معلمی یا طبابت به طور کامل تحقق نمی یابد از این رو یادگیری مهارت های ارتباطی می تواند عملکرد افراد چنین حرف‌هایی را ارتقا دهد گذشته از بحث شغل و حرفه همه ما در جامعه ای انسانی که از ارتباط از ارکان آن از زندگی میکنیم زندگی در دوران گذشته از پیچیدگی کمتری برخوردار بود تحرک اجتماعی و نظام های سازمانی کمتر بودند و انسانها در روابط خود نقش های ساده و مشخصی داشتند.
اما زندگی امروز پیچیدگی فزاینده پیدا کرده است و تغییر سریع قواعد بحران ها و سوء تفاهم ها در نظام های رسمی و غیررسمی که انسانها در آن فعال اند و تسلط بر مهارت‌های ارتباطی سازنده را به منظور رفع سوء تفاهم ها و همکاری گریزناپذیر کرده است .
در گذشته محدود کردن یادگیری مهارتهای ارتباطی به تجارب شخصی و سازمان یافته ی انسانها در طول زندگی امکان‌پذیر بود اما امروز گستردگی و پیچیدگی فزاینده زندگی آموزش نظام دار مهارت های ارتباطی را گریز ناپذیر ساخته است.
بنا بر شواهد زیست شناختی و انسان شناختی از آغاز در این کره خاکی همواره مبارزه برای بقا در جریان بوده و بشر نیز به ناگزیر با مسائل و مشکلات متعدد دست و پنجه نرم کرده است. نیاکان ما برای ادامه زندگی و بقا با نیروهای طبیعی جدال کرده اند . موجودی که بهتر با محیط خود سازش یابد و به نحو اثربخشی با مشکلات روبرو شود به بقای خود ادامه می‌دهد گرفتاری و مشکل جز عناصر جداناشدنی زندگی هر گانی شمی در این جهان هستی است و انسان نیز با گرفتاری ها و مشکلات همزاد و همراه است برای او حاصل مقابله موثر وی با این مشکلات است اگر چنین نبود و بشر استعداد رویارویی کارآمد و اثربخشی با مسائل و مشکلات اش را نمی داشت بیش از نسل وی مدت ها قبل منقرض شده بود.

عامل موفقیت بشر چیست؟
هوشمندی بشر در سازگاری بهتر با محیط و شرم مدهوش خود توانست زندگی بسیار متفاوت و متعالی برای خود بنا کند. اما هوشبان باید مفهومی ساده و به شکل سنتی در قالب IQیا بهره هوشی در نظر گرفت هوشمندی انسان از یک سو قابلیت شناخت و مهار طبیعت( عالم عین) را فراهم کرده است که هوش شناختی و سوی دیگر قابلیت شناخت و مهار دنیای درون عالم ذهن را برای زندگی راحت تر و بهتر هوش (شخصی اجتماعی و هیجانی).
مشابهت بنیادین محیط و مشکلات زندگی انسان و حیوان واکنشهای مشابهی را در آن ها برانگیخت انسان و حیوان برای رویارویی با مشکلات ببه دو روش پاسخ می دادند جنگ و گریز. اگر به رفتار حیوانات به ویژه مهره داران توجه کنیم یا میجنگند یا می گریزند. در صورت توانایی جنگیدن حیوان جنگ را برمی گزیند و در غیر اینصورت می گریزد ما نیز در چنین مواقعی یا میجنگیم یامی بریزیم .هرچند مجبوریم اعتراف کنیم دندان ها و پنجه های درنده برای جنگ یا توان بالا برای گریز نداریم .مغزمان برای استفاده از دو شیوه جنگ و گریز به طور فطری برنامه‌ریزی شده است.
در جامعه متمدن امروز به مداد فناوری اغلب مشکلات برای ما پیش می آید دیگر مشابه مشکلات اجدادمان نیست و به ندرت جان ما را حیوانی درنده تهدید می کند مشکلات امروزی ما اغلب در قالب روابطی که با دیگر انسانها داریم رخ می‌دهد این مشکلات ماهیتی دارند که جنگ و گریز شیوه مناسبی برای رفع آنها نیست اما هیجانات برآمده از این مشکلات اغلب به طور بالقوه جنگ و گریزند جنگ و گریز ای که در روابط انسانی دیده می شود به نور از ماهیت حیوانی دارد و کمتر به زد و خورد یا گریز فیزیکی می انجامد اما بدان معنا نیست که واکنش جنگ و گریز از جامعه متمدن امروزی رخت بربسته است.
ساز و کار های بقا جنگ و گریز و هیجان های بنیادی ترس خشم و انزجار غم شادی عشق تعجب و خجالت در ما و حیوانات به ودیعه گذاشته است.
این هیجان ها همگی اخباری درونی هستند که به ما برای حفظ بقا کمک می کنند ناکامی خشم می آفریند تا موانع رسیدن به هدف را برطرف کنیم تهدید ترس را می آفریند تا فرار کنیم و بقای خود را حفظ کنیم فقدان و شکست غم یا فریند تا در عملکرد خود بازنگری کنیم و با انزوا و کاهش سوخت و ساز و توان خود را بازیابیم رابطه عشق می آفریند تا همکاری و تولید نصب کنیم رویداد جدید و نام مانوس تعجب می آفریند تا ان را بهتر از یابی کنیم از این رو هر هیجان و احساس پیام مهمی از درون است که حرکت ما را در جهت سازش و تعالی تسهیل کند اما نگاه اغلب انسان‌ها در جامعه متمدن امروزی بین پیام های درونی منفی شده است و اغلب سعی می‌کنند که از آنها از آنها خلاص شوند.
چرا؟؟؟؟
برخورد های هیجانی شدید در روابط انسانی به نوعی همان واکنش جنگ و گریز است که تمدن آنها را رنگ آمیزی و تلطیف کرده و با آنها ماهیتی انسانی و پیچیده بخشیده است اما این واکنش ها اغلب وضعیت زندگی ما را بدتر میکند کارمندی که به رغم تلاش برای انجام دادن کاری یک ساعته پس از ساعت معمول کار در اداره نگه داشته می‌شود و آن کار را در سه ساعت آن هم با کیفیت ضعیف انجام می دهد در واقع در حال جنگ منفعلانه با رئیس خود است این عمل کارمند که برخاسته از خشم اوست هم رابطه را تخریب می‌کند هم موجب می‌شود کارمند در عمل خیلی دیرتر از زمان معمول از اداره خارج شود.
یا شوهری که هنگام بحث با همسرش سر موضوع خانوادگی ناگهان صحنه گفتگو را ترک می کند و و به اتاق دیگر می رود و در را محکم می بندد در واقع از مسئله ای که با همسرش دارد می گریزد هیجان های بنیادی از سوی دیگر اغلب در حل مشکلات ما در دنیای متمدن اثربخشی خود را از دست داده‌اند پیشرفت فناوری و مدنیت سبب شده است کارایی هیجان هایی که روزگاری در رفع مشکلات کارکرد مفیدی را داشته‌اند تضعیف شود اگر گردن رئیس خود را برای ندادن اضافه کاری بشکنی یا از طلبکاران فرار کنید وضعیت دشوارتر می‌شود از این رو برای جلوگیری از تبدیل شدن هیجان های بنیادی به اعمال مخرب آنها را باز داری و سرکوب می کنیم.
سرکوبی احساسات پیامدهای جسمانی روانی و اجتماعی منفی دارد بازداری احساسات نتنها ظرفیت تحمل ما را در لمس هیجان ها کاهش می دهد در نتیجه دستیابی به اطلاعات درونی جهت تصمیم گیری بهتر را عقیم می گذارد جنگ و گریز و واکنش های مخرب بر ضد خود و دیگران نیز به نحوی پیچیده‌تر و ظریفتر افزایش میدهد.

تبيين شيوع واكنش هاي جنگ و گريز در رابط بين فردي
هر دو واکنش جنگ و گریز بر اساس فعالیت سیستم عصبی خودمختار صورت می‌گیرد اما هیجان ها و علائم فیزیولوژیکی که این واکنش ها را فرا می خواند متمایزند واکنش جنگ معمولاً بر اثر هیجان خشم و اعمال پرخاشگرانه واکنش گریز بر اثر هیجان ترس و اضطراب و عمل فرا خوانده می شود هر یک از این حالات هیجانی به رغم برخی مشابهت ها علائم فیزیکی فیزیولوژیک متفاوت دارند خشکی دهان و گلو تعریف سردی دست ها سرخی پوست افزایش ضربان قلب لرزیدن سرگیجه غش یبوست اسهال تکرار ادرار تهوع دلشوره علائم اضطراب در مسیر جسمانی مختلف اند. اما خشم با احساس انرژی و داغی در دستها و گردن و سینه تجربه می شود هنگام تجربی خشم شدید فرد انرژی را احساس می‌کند که از شکم به سینه و سپس به شانه‌ها و دست‌ها منتقل می‌شوند بنابراین هیجان های بنیادی و سیستم جنگ و گریز ساز و کاری زیست شناختی و غریزی در انسان و حیوان برای مقابله با خطر است و همین امر رازشيوع این واکنش در جوامع انسانی امروزی است. فطری بودن سیستم جنگ و گریز سبب می‌شود هنگام بروز مشکل و اختلاف میان انسان ها جنگ و گریز در دسترس‌ترین پاسخ باشد.
شایان ذکر است هر خوش گری تنها پاسخ برانگیخته در برابر ناکامی نیست و انسان ها با توجه به اینکه در چه موقعیتی قرار گرفته باشند واکنش های متفاوتی در برابر ناکامی نشان می دهند به عبارت دیگر یادگیری روش هایی متعدد نظم دهی( مهار، افزایش ،کاهش، تغییر جهت) خشم ممکن است ارتباط خشم و پرخاشگری را منتفی کند. ممکن است بر اثر یادگیری خشم همواره به پرخاشگری منتهی نشود اما بر اساس ساز و کارهای زیستی و فطری پرخاشگری ابتدایی ترین و در دسترس ترین شیوه واکنش است نگاهی به تفاوت رفتار کودکان و بزرگسالان این امر را بیشتر هویدا می سازد کودکان معمولاً در برابر ناکامی به طور فطری با خشم و پرخاشگری واکنش نشان می‌دهند اما به تدریج بزرگتر می شوند واکنش های دیگر به نام ناکامی همچون کناره‌گیری نشانه های اختلال جسمانی پناه بردن به خیالبافی مسئله باشایی سازنده و غیره را به عنوان روش های مخرب و سازنده نظم‌دهی خش می آموزد هر اند تازه در سلسله مراتب تکاملی موجودات بالاتر برویم پاسخ فطری جنگ و گریز بیشتر تحت تاثیر تجربه قرار می گیرد و به وسیله قشم مخ مهار میشود.

در پاسخ به اینکه چرا انسان ها هنوز از واکنش های جنگ و گریز استفاده می‌کنند باید گفت این پاسخها فطری اند محصول هیجان های بنیادی هستند و دارای ساز و کار های عصبی در زیست شناختی هستند اما فطری بودن این پاسخها و هیجان های همخوان با آنها تحت تاثیر تجارب فرد و وضعیت محیطی قرار می گیرد به عبارت دیگر سیستم فطریه جنگ و گریز بر اساس تجارب گذشته مشوق‌ها یا عوامل بیرونی برانگیزنده رفتار و پیامدهای مثبت و منفی اعمال فعالیت می کند. بر همین اساس هیجان ها و رفتارهای فطری همخوان با سیستم جنگ و گریز ممکن است بر اثر یادگیری در ذهن سرکوب شوند یا به هیجان ها و رفتار های متعدد دیگری مثل افسردگی پناه بردن به مواد مخدر یاری طلبیدن از دیگران مسئله گشایی و غیره تغییر یابند.


ضرورت یادگیری و به کار گیری گفت و کو در حل مشکلات:
بزرگترین مزیت بشر بر دیگر جانداران توانایی تفکر است که از طریق زبان به دیگران منتقل می شود می توان گفت حجم عمده‌ای از آنچه بشر تا به امروز به دست آورده محصول این دو توانایی است اندیشه و زبان هر دو در مفهوم کلی و در هم تنیده در جهت حل مسئله و ارضاء نیازها و عمل می‌کنند به عبارتی دیگر اندیشه و گفتار هردو فرایندی است از بحث و تبادل نظر جهت حل مسئله یا ارضا نیازمند هنگامی که این بحث و تبادل نظر اجتماعی باشد و بین دو یا چند شخص صورت پذیرد گفتار یا زبان نامیده می شود. و هنگامی که این بحث و تبادل‌نظر درونی است آن را اندیشه می نامند اندیشه و زبان به بشر امکان داده است با مسائل و مشکلات اش به نحوه سازنده برخورد کند و احساساتش را شناسایی متمایز و بازسازی کند و با هم نوع خود برای حل اختلاف همکاری و درک متقابل به گفته بود بنشیند بر این اساس گفتگو یعنی مدیریت و تدبیر روابط بین فردی می باشد ما استعداد به کارگیری مهارت گفتگو را در برخورد با مشکلات جامعه و انسانی داریم اما بیش و کم از به کار گرفتن آن در مواقع ضروری و به نحوه اثربخش ناتوانیم اگر در مواجهه با مشکلی بین شخصی امکان گفتگو باشد به جای جنگ و گریز می توانیم با گفتگو به هدف برسیم اما اگر مهارت گفتگو ضعیف باشیم پاسخ‌های جنگ و گریز به عنوان راه حل مقابله با مشکل به سراغ ما می آیند زیرا هم زیرا همه ما به طور غریزی در بکارگیری این سیستم برنامه ریزی شده ایم و این شیوه از پاسخ ساده ترین در دسترس ترین و ناکارآمد ترین روش برای مقابله با مشکلات متداول امروز است در این حالت گفتار هم ابزاری برای ستیز یا گریز می شود .
آموزش کسب مهارت های لازم در برقراری ارتباط و گفتگو در محیط خانوادگی و دیگر ماهی ها و روش های موثر برقراری گفتگو را می شود در حل مشکلات خود توانمند تر است و سیستم جنگ و گریز به نظرت درباره فعال میشود. اما تجارب معمولی و روزمره در زندگی هزینه فرصت های لازم را برای یادگیری غیررسمی و مهارت های ارتباطی و گفتگو فراهم کند از این رو توجه به آموزش‌های نظامی و عملی درباره مهارت های ارتباطی در یادگیری روش‌های موثر گفتگو و برقراری ارتباط از چهار بعدی قابل اهمیت است نخست برای گروهی از افراد در بعضی از مشاغل که برقراری ارتباط اهمیت خاصی دارد همچنین مدیران پزشکان معلمان و کتاب مطالعات نشان داده‌اند ۸۰ درصد مدیران به شکل های برقراری ارتباط می شود از این رو بده ای هست مهارت مدیریت در برقراری ارتباط اثربخش در نحوه عملکرد های اثر مستقیمی دارد به عنوان مثال یک پزشک در کادر درمان به خود با دو مسئله این است یک بیماری فرد که در قالب علائم مختلف ابزارهای تشخیصی و روش های درمانی با آن روبرو می شود و دیگری فرد بیمار است که بیماری از طریق ناراحتی جسمی خود احساس می‌کند دانش تخصصی پزشکی اولین سر و کار دارد اما نحوه ارتباط بین پزشک و بیمار که تحقیر عمده برنامه راحتی جسمی احساس شده بیمار می گذارد بسیاری از پزشکان با اینکه در درمان بیماری فرد مهارت دارند به دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط با بیمار چندم قادر به مهار احساس ناراحتی بیمار نیستند کاهش احساس نگرانی بیمار کنار فرایند بیماری و درمان تاثیر دارد از عهده پزشکی برمی‌آید که در برقراری ارتباطی یاری بخش مهارت دارد بنابراین هرچه در یک شغل اعتبار نقش موثری داشته باشد آموزش و یادگیری مهارت‌های ارتباطی نیز مقداری تر می شود.
دوم ناتوانی در برقراری ارتباط سازنده یکی از مولفه های اساسی به اختلالات و ناراحتی‌های روانی است